Friday, October 10, 2008

مقاله: انسان ، اشرف مخلوقات؟

انسان، اشرف مخلوقات؟
از زمانی که چشم باز نموده و توان درک آن را پیدا کرده ایم که جزیی از جهان انسانی می باشیم، شنیده ایم که انسان به خود عنوان
"اشرف مخلوقات" را اعطا نموده است.
از آنجا که زیبایی این عنوان، رخوت و مستی سرشاری را در ما پدیدار می نماید، به آن لبیک گفته ایم و نه تنها در تفکر، بلکه در کلام خویش نیز این عنوان را جای داده ایم. امشب میخواهم با همدلی و صداقت از خود بپرسیم که: آیا ما به راستی اشرف مخلوقاتیم؟ و چرا؟
با نگرشی حتی سطحی به جانداران کره زمین، اعم از گیاهان و یا جانوران میتوان دریافت که اگر انسان عنوان "اشرف مخلوقات" را به خود اختصاص داده است از آن روست که خود را با سلاح تکلم، تفکر، خلاقیت و در نهایت دستیابی به خرد و ابراز اندیشه خویش در مقوله "هنر" از دیگر جانداران کره زمین متمایز میسازد. میتوان این جمله را به این گونه تعبیر نمود که انسان تصور می نماید که علاوه بر قدرت های نهفته در طبیعت دیگر جاندران، به سلاح های فوق الذکر نیز مزین است. دقیقا همین تزیین به سلاح های گوناگون است که وی را یک سر و گردن از دیگر جانداران بالاتر و برتر نگه میدارد و طبعا لایق عنوان "اشرف مخلوقات".
در تجزیه و تحلیل این تصور، بیایید به خود منصفانه حق دهیم که نگاهی دوباره و جستجوگر به روابط طبیعی حاکم بر دنیای گیاهان و جانوران بیندازیم که ببینیم آیا میتوانیم سراغ پدیده یی برتر، عظیم تر و متکامل تر را در نهاد انسانی بگیریم تا در نتیجه وی را شایسته عنوان مورد نظرش بیابیم؟
بگذارید با هم سری به دنیای گیاهان بزنیم:
گیاهان همانند انسانها دارای ظواهر، فرم ها و ترکیبات گوناگونند. آنان در جامعه گیاهی خود، دوش به دوش هم زندگی مینمایند و هیچ گیاهی شاخه هایش را از سر غیظ و غرض به سوی گل زیبای گیاه مجاورش نمی کشاند تا دیگران را از امکان و فرصت دیدار زیبایی گلها محروم سازد.
گیاهان به نسبت موجودیت هرمونی به نام "اکسین" رد وجودشان به رشد ادامه می دهند و هیچگاه گیاه کنار خویش را که احتمالا از هورمون کمتری برخوردار است و در نتیجه رشد کمتری می نماید، مورد استهزای و تمسخر قرار نمی دهند. آنان هرگزت حسرت گیاه دیگری را که از قامت برتری برخوردار است نمی خورند. رشد گیاهان تابع قانون طبیعت در غلظت "اکسین" است و شرایطی که این غلظت را کنترل می نماید و بس.
در دنیای نیرو دهنده خاک که تغذیه گیاهان را میسر میسازد نیز نظم و قانون خاص طبیعی حکمفرما میباشد. اگر گیاهی برای رشد نهایی خویش به ده واحد ازت محتاج است و گیاه مجاورش این احتیاج را در پنج واحد ازت ممکن می سازد، در صورت وفور حتی هزاران واحد ازت در خاک، گیاه اول فقط ده واحد ازت را بر اساس قانون طبیعی "اسمز" جذب می نماید و گیاه دوم بر اساس همان قاعده به جذب فقط پنج واحد ازت بسنده می نماید.
حرس و آز برای جذب تمام ازت های موجود خاک در گیاه دیده نمی شود. اگر کیاهی بیش از حد خویش به جذب ازت بپردازد، قانون دیگری از طبیعت، گیاه را مجبور به دفع ازت مازاد می نماید تا رشد گیاه را با "مسمومیت ازتی" متوقف ننماید. باید توجه داشت که در شرایط محدودیت میزان ازت در خاک است که گیاه اول در صورت داشتن ریشه های بیشتر و قوی تر، بدون توجه به نیاز گیاه دوم، ازت مورد نیاز خود را جذب می نماید هر چند اگر این عمل گیاه دوم را نابود نماید. به عبارت دیگر، در صورت کمبود ازت در خاک است که گیاه قوی، باعث از بین رفتن گیاه ضعیف می شود بدون آنکه خود بخواهد. تغذیه گیاهان از خاک نیز تابع دو قانون علمی و طبیعی است. یکی میزان جذب را و دیگری میزان دفع را کنترل می نمایند. برایند و نتیجه این دو قانون است که بر اعمال ریشه های گیاهان نظارت و رشد گیاه را کنترل می نمایند.
این نظم و قوانین طبیعت است که گونه گونی دنیای گیاهان را به ارمغان می آورد و آنان را دوش به دوش یکدیگر در مسالمت و همزیستی به دور از حرص، آز، کینه، تقلب، نفرت، حسادت، تمسخر، بدگویی به لذت رشد میهمان می نماید تا آنچه را که در نهاد طبیعت خویش دارند، چه در عطر دل انگیز گلهایشان، چه رنگ های اعجاب آور برگ هایشان و چه مزه های بهشتی میوه هایشان به طبیعت ارزانی دارند.
دنیای حیوانات نیز مستثنی از قوانین و نظم طبیعت نیستند.
در صورت فراوانی علوفه، هر گاو فقط به اندازه محدود خویش ارتزاق می نماید و هیچگاه مزاحم گاو دیگر نمیشود. از گاو بغل دستی به صاحبش بدگویی نمیکند. به وی تهمت نمیزند و هیچگاه چوب لای چرخ های گاو دیگر نمیگذارد.
هیچ حیوانی همنوع خویش را نمی درد، تکه تکه نمیکند و گرسنگی و احتیاج به تغذیه را بهانه از بین بردن حیوان هم نوع خود نمیداند. با احترام به نظم و قوانین حاکم بر طبیعت زندگی میکند و در نتیجه ما را با گونه گونی دنیای خود روبرو میسازد تا گاوها و گوسفندها و خوک ها و مرغ ها و ماهی ها با پای خویش به سلاخ خانه انسان بروند. اسب ها و الاغ ها تا آخرین دم حیات خود، انسان را در کشیدن بارهایش یاری دهند و سگ ها و گربه ها و پرندگان مونس زندگی انسان گردند.
حال به دنیای انسان بنگریم و لختی در این مقوله تفکر کنیم اگر چه انسان بدون شک جزیی از این هستی قانون مند است، ولی ایا انسان به اندازه دیگر جانداران قوانین هستی را محترم می شمارد؟
آیا انسان با دارا بودن قدرت های تفکر، تخیل و خلاقیت قادر است حاصلی والاتر از دیگر جانداران به جان هستی ارزانی نماید؟
ادبیات عرفانی جهان انسانی بر این نکته تاکید کرده اند که انسان به وسیله استفاده از قدرت های تفکر، تجسم و خلاقیت خویش است که میتواند قادر به درک پدیده یی به بزرگی جهان هستی به نام "عشق" باشد. عشقی که در نهاد و مرکز هستی جای گرفته است. انسان در جامه هنری خویش است که با آمیزش قدرت های خود به دریافت و سپس به گویش عشق در قالب آثار گوناگون هنری می پردازد. و تنها از این روست که انسان می تواند به خود لوحه "اشرف مخلوقات" را اعطا نماید. صد البته که این مرتبت خاص بزرگان است و بس و ما هم با حلوا حلوا گفتن نمیتوانیم دهان خود را شیرین نماییم. زیرا که واقعیات جهان انسان امروز کمتر چنین معنایی را القای مینماید.
فروغ فرخ زاد به انسانی مینگرد که با رخوت شهوت ناکی ناظر مراسم اعدام می گردد تا شاهد بیرون پریدن چشم های انسان اعدام شده باشد و همین انسان در ساعتی دیگر در میدانی دیگر ایستاده است و "خیره مانده است به ریزش مداوم فواره های آب". فروغ این چنین نتیجه میگیرد که شاید هنوز هم در درون همان انسان "یک چیز نیم زنده مغشوش بر جای مانده" است که کوشش می نماید تا "ایمان بیاورد به پاکی آواز آب ها"
برای درک بهتر، کافی است که ازت موجود در یک خاک حاصلخیز را به شهرت، ثروت، و قدرت تشبیه نماییم و به جای گیاهان متنوع و گونه گون، انسان ها را جایگزین نماییم. آیا حرص و آز انسانی اجازه میدهد که حاصلی والاتر از آنچه جامعه گیاهی به طبیعت ارمغان میدارد، ارزانی کنیم؟
آیا مشاهده دردها و الام انسان ها در قالب انواع افسردگی ها، سرخوردگی ها، تنهایی ها که ناشی از حرص و آز و زخم زبانها و حسادت ها و تهمت ها و کینه ها و حسرت های انسان است نمی تواند دلیل بارزی بر این نکته باشد که انسان ها با عدم استفاده از قدرت های خویش از درک معنای عشق عاجز مانده اند و به نقض قوانین طبیعت روی گمارده اند. نتیجه چیزی نیست مگر ایجاد یک جامعه دردناک برای خود و دیگر انسان ها. آیا چاره دیگری هم مانده است؟
قدرت های افزون انسان از گیاهان و جانوران در صورتی میتوانند انسان را به مرتبت "اشرف مخلوقات" سوق دهند که انسان به عنوان جزئی از طبیعت با تکیه بر قدرت درک و فهم معنای لایزال "عشق"، نه تنها بر قوانین حاکم بر طبیعت به دیده احترام بنگرد، بلکه در مواردی که این قوانین میتوانند گیاهی را از لذت جذب واحدهای ازت محروم نمایند، با کمتر خواستن خویش و با نگاه عاشقانه به انسان های دیگر، امکان رشد همنوع خویش را نیز میسر سازد.
انسان برای نجات نوع خویش، شاید فقط یک راه دیگر را باید تجربه نماید و آن اینست که با استفاده از قدرت تفکر و تخیل و خلاقیت خویش عاشقانه دست در دست عشق بگذارد و به طبیعت بیاموزد که بسی برتر و والاتر می اندیشد. هنر خردمندانه و عاشقانه را در کوچه سار زمان فریاد کند و با نیروی "مهر" از سر نا رسایی ها بپرد. نباید شک کرد که رقص و پایکوبی نهایی انسان در حجله گاه خوشبختی خویش، رقصی است عاشقانه که دست در دستان است و دوش بر دوش ها و چشم در چشمان. بدین گونه است که شاید بتوانیم آن حماسه زیبا را بیافرینیم و انسان را به راستی در خور لوحه "اشرف مخلوقات" سازیم. تا آن زمان برسد، بیائید با هم غرق در رویای این پندار بمانیم:

همچنان که تیر آرش با نثار جان
رفت و رفت و رفت تا کند این مشگل ایرانیان آسان
کاش رقص شعله روشن
بسوزاند مرزها را بین تو، بین من
آن زمان از هر کران این جهان این خاک پهناور
طنین باور این نغمه پابرجاست ,اری آری زندگی زیباست
.

No comments: