Friday, October 10, 2008

شعر: شاپرک

در سوگ عزيزم فخری کلباسی
لب اين چشمه نور
زير اين آبی آرام بلند
گاهگاهی به دليلی که نميدانم چيست
نفس شاپرکی
عطر پر بارترين بارقه عاطفه را
در تن خسته دلان می ريزد
در چنين حال و هوائی که پر از تابش مهر است و اميد
گل رنجور دل آدميان
جلوه ها ميکند و نشو و نما ميگيرد
جمع از هستی مات قفس تنهائيش
سر برون ميزند و يکسره جان ميگيرد
آه اما افسوس
دردم تلخ ترين لحظه روز
يا دل تارترين ساعت يک نيمشبان مرموز
شاپرک / قاصد مهر
از چمن سبز زمين
تا بلندای بلند افق ناباور
بال و پر ميگيرد
و تو گوئی که جهان ميميرد
دل من از اين پس
درگذرگاه غريب دوران
هر کجا شاهدی از عاطفه را لمس کند
از تو / ای نيک ترين شاپرک زندگيم
باز نشان ميگيرد
اکتبر ۲۰۰۰

No comments: