Saturday, October 11, 2008

طنز: مرده شور وارداتی

مرده شور وارداتی


بعله. مدت ها بطور مرتب برای مجله پیک مطلب میفرستادم تا آن واقعه اسف بار اتفاق افتاد و تصمیم گرفتم که مدتی این کار را کنار بگذارم.
ما ایرانیان، متاسفانه، فکر می کنیم هر کس برای یک مجله فرهنگی مطلب بفرستد و سردبیر و هیئت تحریریه با چاپ آن موافقت نمایند، آن شخص باید در همه امور آگاه و وارد باشد. این بماند که ما ایرانیان در زمان تولد هر یک با دو مدرک به دنیا می آئیم. یکی مدرک دکترا در امور سیاسی و یکی هم مدرک دکترا در مسائل پزشکی. حالا وقتی برای پیک بنویسیم، دیگر علاوه برداشتن مدارک فوق باید جواب تمام سئوالات دنیا را هم بدانیم. این معروفیت بنده که از نوشتن در مجله پیک شروع شده بود به مرحله ئی بسیار اسف بار رسید که شرح اش را عرض می نمایم:

در یک روز گرم تابستانی دوستی تلفنی با من تماس گرفت. پس از چاق سلامتی مرا مطلع ساخت که برادر یک دوست مشترک ما در گذشته است. بنده بسیار متاسف شدم و ضمن تشکر از وی، قول دادم که حتما امروز به دوست مشترکمان تلفن بزنم و تسلیت عرض بنمایم. دوست تلفن کننده که موقعیت را مناسب دیده بود آن منظور نهائی خود را- که عموما با اصطلاح "در ضمن" آغاز می شود – بیان داشت. اگر توجه کرده باشید، خصوصیت زیبای ما وارثان ملک کیان اینست که عموما مذاکره و مکالمه را با مطالبی که خیلی برایمان اهمیت ندارند آغاز می کنیم، کله همدیگر را میبریم و دست آخر چند لحظه قبل از خداحافظی یک "در ضمن" می گوئیم و شروع می کنیم به بیان مطلب یا سئوالی که بخاطر آن تلفن کرده ایم.
ببخشید که کمی پرت شدم، این دوست تلفن کننده بمحضی که اصطلاح "در ضمن" را بکار برد، رنگ از رخسار من پرید چون میدانستم مساله ئی مهمتر از مرگ برادر دوستمان مورد بحث خواهد بود. وی ادامه داد که:
- به کمک تو هم در این زمینه احتیاج هست
بنده از روی ساده گی فکر کردم: "عزرائیل" که همه کارها را به تنهائی انجام داده، بنده هم که تبحر خاصی در این گونه زمینه ها ندارم، چه کمکی میتوانم انجام دهم؟
سئوال از دهان بنده در نیامده بود که وی تک خال آخر را رو کرد:
- خانواده و افراد فامیل دوست از دست رفته خیلی علاقمند هستند که ایشان را با رعایت مسائل مذهبی به خاک بسپارند و خیلی کوشش می کنند که یک مرده شور "ایرانی" پیدا کنند.
با عجله و ترس وسط حرفش پریدم که: امیدوارم بنده را برای این کار در نظر نگرفته باشید. من فقط گاهی برای پیک می نویسم. بهتر است بروید دنبال آنها که همیشه می نویسند و صفحه ئی برای خود دارند و از بنده هم قلچماق ترند.
این دوست با آرامش ادامه داد که: نخیر، فقط میخواستم ببینم که شما "یک مرده شور ایرانی" می شناسید یا نه؟
بنده که بسیار از این سئوال بی ربط عصبانی شده بودم، چیزی نمانده بود که بگویم: مرده شورت ببرند که فکر میکنی من باید مرده شور ایرانی بشناسم ولی حیفم آمد و فقط گوشی را با یک "خیر" قطع کردم. پس از قطع تلفن به فکر فرو رفتم که اگر نوشتن در مجله پیک آخر و عاقبتش اینست، بهتر است این کار را کنار بگذارم تا مدتی که آب ها از آسیاب بیفتد و دوباره شروع کنم.
برای آندسته که فکر می کنند چرا این سئوال را "بی ربط" دانسته ام باید عرض کنم که بنده سه دلیل محکم دارم:
دلیل اول اینست که یک انسان عاقل برای اینکه شخصی را که حرفه ئی دارد به دوستی معرفی کند باید قبلا خود از میزان تخصص و نوع رفتار مادی و غیر مادی وی آگاه باشد. مثلا اگر شما دنبال یک نجار خوب می گردید. حتی اگر فقط برای گرفتن "قیمت" هم باشد، باید بنده تجربه دست اول از کار این نجار داشته باشم. اگر ندارم، چطور میتوانم وی را به شما معرفی کنم. در مورد "مرده شور" هم همین طور است. بنده چگونه میتوانم قبل از مردن بفهمم که طرف "چند مرده حلاج است". فرق مهم اش هم اینست که میشود از نجار ایرانی قیمت گرفت – طرح گرفت- ایده گرفت ولی کار را داد به یک نجار مکزیکی. ولی از مرده شور ایرانی که نمی شود "قیمت گرفت" و بعد رفت دنبال مرده شور مکزیکی.
دلیل دوم: آدمی میتواند چند بار ازدواج کند – طلاق بگیرد – جشن تولد راه بیندازد ولی فقط یک بار میتواند بمیرد. بهمین دلیل باید سنگ تمام بگذارد و بهترین سرویس را برای خود تدارک ببیند. نمی توان هر مرده شوری را به کسی معرفی کرد. این کار بسیار خطرناک و بی ربطی است. آدم باید بسیار پرتوقع باشد که چنین درخواستی را بنماید. بنده نمی توانم صرفا بخاطر شنیدن حرف اطرافیان شخص متوفی صلاحیت کار یک "مرده شور" را تصدیق نمایم. با خود طرف هم که نمی شود صحبت کرد.
دلیل سوم: طبق آمارهای متفاوت که در منابع مختلف آمریکا چاپ و انتشار یافته است، ایرانیان از بالاترین درجات تحصیلی در بین مهاجرین آمریکا برخوردار هستند بنده فکر نمی کنم یک ایرانی مرده شور از بالاترین درجات تحصیلی برخوردار باشد که توانسته باشد به آمریکا مهاجرت نماید. در ثانی مرده شور ایرانی، مگر عقل از سرش پریده که آن بازار داغ و گرم ایران را رها کند و بیاید آمریکا و منتظر بماند که ماهی یا سالی یک خانواده بدنبال مرده شور ایرانی بگردد. اینجا از بیکاری دق خواهد کرد و اگر خدای نکرده این اتفاق بیفتد، کسی هم نیست که او را بشوید. از همه اینها گذشته حالا چرا باید مرده شور "ایرانی" باشد؟ مگر قرار است با شخص متوفی در مورد مسائل سیاسی صحبت و بحث در بگیرد؟
این مسائل باعث شد که از خیر نوشتین در مجله پیک بگذرم. مدتی هم بدون نوشتن گذشت. هیچ وقت هم ندیدم که کسی در مجله، سراغ بنده را گرفته باشد. آدم گاه نمی داند "سکوت" واقعا علامت راضی بودن است یا علامت نخواندن! یا نشنیدن!. آن زمانی هم که می نوشتم هیچوقت کسی چیزی نگفت که مثلا خوب بود یا اینکه بد بود، هیچ نامه ئی هم به سردبیر نیامد که یا این مزخرفات را از توی پیک بردارید یا اینکه حقوق این بیچاره غصه خور را دو برابر کنید. مدتی بدون رابطه نوشتن گذشت، راستش خودم دلم تنگ شده بود، گفتم دوباره بنویسم، در ضمن وقتی به دلیل ننوشتن خود فکر می کردم دیدم راستش را بخواهید این مساله نبودن مرده شور ایرانی در آمریکا، ایده بدی هم برای آندسته از ایرانیان که بدنبال ایده شغلی می گردند نیست. میتوان حتی وب سایت هم برایش درست کرد با آدرس مثلا شور واشور دات کام یا شبیه به این ها.

No comments: