با اینکه "فرهنگ" کلمه ایست آشنا و عموما در بحث های مربوط به مسایل اجتماعی و انسانی بارها به کار میرود، ولی از نظر عمق و مفهوم، در حین فراگیر بودن بسیار پیچیده است.فرهنگ بدین دلیل فراگیر است که کلیه رفتار و کردار و منش انسان را تحت کنترل خویش دارد و بدین دلیل پیچیده است که خود از مجموعه عوامل گوناگون تشکیل یافته است که بر خلاف مجموعههای دیگر، حتی در شرایط یکسان و در مورد افراد یک جامعه نیز، نمادهای متفاوتی از خود نشان میدهد . بارها اندیشیدهام که بجاست کسان در گیر با نشر و ترویج مقولههای "فرهنگی" ، همت بیشتری را در تشخیص و تجزیه این مفهوم گسترده به کار گیرند و با ایجاد شرایط لازم، امکان بحث و تبادل نظر را در حول و حوش این مقوله فراهم آورند. نوشته ذیل، پاسخ به چنین فکر و اندیشه یی است. امیدم اینست که تجزیه و تحلیل واژه فرهنگ بتواند دست اندر کاران امور فرهنگی جامعه را در نهایت با تعریف واحدی وارد فعالیتهای فرهنگی نماید که خود ، بدون شک، باعث ازدیاد بازده کار ارگانهای فرهنگی شود. برای داشتن درک بهتر از واژه پیچیده "فرهنگ"، میبایست آن را به میز تشریح بکشانیم و با اجزای تشکیل دهنده آن آشنایی بیشتری پیدا کنیم. امیدم اینست که این تشریح نه تنها به خود و خوانندگان این نوشته فرصت نگرش تازه یی را موجب شود، بلکه فکر چاره اندیش آنان را نیز به حل معضلات فرهنگی رهنمون نماید. بر این گمان هستم که این مهم تنها از طریق تفکر و ایجاد فضای سالم برای تبدیل "گفت" به " گفتگو" امکان پذیر خواهد بود. به نظر میرسد که اولین قدم در آغاز چنین بحثی، داشتن تعریفی واحد از واژه فرهنگ باشد:
هر چند اگر فرهنگ شناسان تعریف جامع تری از این واژه داشته باشند، اجازه بدهید که "فرهنگ" را، برای شروع، مجموعه آداب و رسوم، سنت ها، باورها و اعتقادات گروهی از مردم بدانیم که در طول سالیان طولانی در مرز و بومی مشخص زندگی کرده اند. حتی اگر این فرض، همگون با تعریف جامع فرهنگ نباشد، بدون شک جای غیر قابل انکاری را در آن تعریف دارا میباشد
برای بیان منظور خویش، "فرهنگ" را به محفظه بزرگ، شفاف، و کروی تشبیه کردهام که نه تنها قابلیت انبساط دارد، بلکه شفافیت آن، امکان دیدار درون محفظه را نیز فراهم میآورد. این محفظه را سنت ها، آداب و رسوم، باورها و اعتقادات ما به شرحی که به آن خواهم پرداخت پر کرده اند. با نگاهی دقیق تر به درون جام بلور فرهنگ و وارسی اجزای سازنده آن، در مییابیم که تفاوتی شگرف این آجزا را، از نظر بافت و خصوصیت، از یکدیگر متمایز میسازد. این تمایز امکان میدهد که اجزای تشکیل دهنده فرهنگ را به دو گروه کاملا مشخص تقسیم نماییم. اگر ملاک تقسیم بندی را در درجه تاثیر و تحرک آنها بگیریم، میتوانیم گروهی را با نام "ساکن" و گروه دیگر را با تیتر
. دینامیک یا متحرک نام گذاری نماییم. لفظ "ساکن" را به آن دسته از اجزای تشکیل دهنده "فرهنگ" اطلاق میکنیم که به گونه یی مسالمت آمیز در این تنگ بلور جای میگیرند و کمتر تاثیر و تغییری در دیگر اجزای تشکیل دهنده "فرهنگ" ایجاد مینمایند. بدین ترتیب، لفظ "دینامیک یا متحرک" را بایستی در مورد آن دسته از اجزای تشکیل دهنده "فرهنگ" به کار گیریم که با وجود و مختصات خود در جام بلور فرهنگ تاثیر بسزایی در محتوای این محفظه بزرگ به وجود میآورند. با توجه به این تقسیم بندی، بیایید با هم نگاهی به جام بلورین فرهنگ خویش بیندازیم
******************************************************بدون شک، کشور ایران دارای فرهنگی چند قومی میباشد که هزاران سال است اقوام گوناگون ایرانی در خطه جغرافیایی این مرز و بوم، در اثر زندگی مسالمت آمیز در کنار هم، آن را به وجود آورده اند. هر یک از این اقوام، با به صحنه آوردن فرهنگهای منطقه یی خویش، در مجموع، فرهنگ ملی ایرانیان را ساخته اند . تفاوتهای گاه به گاه خرده فرهنگهای یک قوم ( برای مثال در نحوه برگزاری مراسم ازدواج یا نوع پوشاک) نه تنها انجام متفاوت همین مراسم را در اقوام دیگر ایرانی تهدید نکرده اند، بلکه باعث شده اند که فرهنگ ملی ایران با رنگ آمیزی بهتر و بیشتری به جهانیان عرضه گردد. به همین دلیل، برای این دسته از اجزای تشکیل دهنده "فرهنگ" اصطلاح "ساکن" را انتخاب کرده ام. زیرااین نوع از عوامل فرهنگی با وجود ساکن، سازگار، و صلح آمیز خویش در تنگ بلورین فرهنگ ایران، عطر و چاشنی مخصوص خود را اضافه مینمایند بدون اینکه از عطر و چاشنی عوامل دیگر فرهنگ بکاهند
در مثالی دیگر، اگردر بین غذاهای گوناگون ایرانی، قرمه سبزی را به عنوان غذای رسمی ایران بدانیم، نحوه متفاوت طبخ آن در مناطق مختلف کشور تنها میتواند به چشم یک تنوع فرهنگ آشپزی ایرانی مورد ملاحظه قرار گیرد. باید به خاطر داشت که هیچکدام از این روشهای پخت, روش منطقه دیگر را نقض نمی کنند و تغییر نمی دهند.
در همین زمینه، به خاطر بیاوریم زمانی را که فرهنگ پخت و پز ایرانی، با غذای جدیدی به نام "پیتزا" آشنا گشته است. مسلما پس از گذر چند سال و تجربههای متوالی، این غذا امروزه توانسته است در کنار دیگر غذاهای ایرانی قد علم کند بدون اینکه هیچگونه ارزشی را از دیگر غذاهای ایرانی بکاهد
اکنون به مثالی در زمینههای رفتاری توجه کنیم: ایرانیان مهاجر، از زمان رویارویی با فرهنگ کشور میزبان و آغاز گرامیداشت سنت هایی چون "روز شکر گذاری، کریسمس، و جشن سال نو میلادی" عملا آنها را به گنجینه فرهنگی خود افزوده اند. نکته قابل توجه اینست که این افزودگی نه تنها از ارزش و احترام روزهای ملی ایرانیان چون نوروز و مهرگان- به هیچ وجه نکاسته اند، بلکه به عنوان پدیدههای جدید فرهنگ ایرانیان مهاجر نیز در آمده اند
این خصوصیت در مورد کلیه عوامل فرهنگی صدق نمی کند و به همین دلیل گروهی از عوامل تشکیل دهنده فرهنگ را به "دینامیک یا متحرک" تشبیه نموده ام. این گروه تازه از جمله عواملی هستند که وجودشان در تنگ بلورین "فرهنگ"، باعث ایجاد تغییرات عمده و بنیادین در دیگر اجزای تشکیل دهنده "فرهنگ" میشوند. این گروه از عوامل، با سیال بودن خود، قادرند که با پر کردن کلیه خلل و فرج تنگ بلورین "فرهنگ"، رنگ مخصوص خود را به دیگر عوامل تشکیل دهنده "فرهنگ" انتقال دهند. عده ی از آنان را در خود حل کرده ونابود نمایند، عده یی را به انقباض و یا انبساط بکشانند و بطور کلی باعث ایجاد جلوه جدیدی از تنگ بلورین "فرهنگ" گردند
مثال بارز این گروه را در کل "ایده یو لوژی" میدانم که گاه بصورت فلسفههای سیاسی، گاه بصورت بینشهای اجتماعی و از همه مهم تر و تاثیر گذار تر به گونه فلسفههای "مذهبی" باعث ایجاد تغییرات اصولی در تنگ بلورین فرهنگ میشوند. البته این تاثیر هیچگاه یک طرفه نبوده و این گونه عوامل از طرف اجزای تشکیل دهنده فرهنگ نیز مورد تاثیرو تغییر قرار میگیرند
بطور کلی میتوان ادعا نمود که در فرهنگ مشرق زمین هیچ عاملی به قدرت "دین" نتوانسته است که تا این حد، رنگ جوامع شرقی را تغییر دهد. باورهای دینی یک قوم، گاه از طرز پوشش گرفته تا تغذیه و گاه از مناسبات انسانی گرفته تا نگرشهای آسمانی را مورد تاثیر قرار میدهند. به طور کلی میتوان گفت که "دین"، توانسته است ساختار فرهنگ را دگرگون نماید و خود نیز مورد تغییر عمده قرار گیرد
در تاریخ ایران، با توجه به قدمت چندین هزار ساله آن، میتوان سه مثال بارز را برای این گفتار نقل نمود . مثال اول در تاریخ اساطیری ایران است که برای اولین بار ایده لوژی بصورت "میترا یسم" به فرهنگ ایرانی معرفی شده است. ورود میترا یسم توانسته است تا تقدسهای پراکنده اقوام آریایی را به سمت و سوی مشخصی سوق دهد و چه بسا زمینه ساز تعدادی از باورهای امروز ایرانیان گردد. در چندین قرن بعد، همین فرهنگ که رنگ و جلای میترایی به خود گرفته است، این بار، با آیین "زرتشت" آشنا میگردد که پس از گذر سالیان به آمیزه یی منحصر به فرد تبدیل میشود که ترکیبی فرهنگی از باقیماندههای "میترا" و نکات قدرت "زرتشت" است . سر انجام در چهار ده قرن قبل، همین فرهنگ با "اسلام" آشنا میگردد که ابتدا بصورت "دین اسلام" به فرهنگ ایرانی معرفی میشود و سپس بصورت " مذهب اسلام که در اصل آمیزه دین وفرهنگ ایران زمین است در میآید فرهنگی که خود از آمیزه میترا و زرتشت نشات گرفته است
ایرانی امروز، شاید بدون اینکه خود بداند، فکر میکند که جشن نوروز را از دوران میترایی خود، چهار شنبه سوری را از دوران زرتشتی خود و مراسم عاشورا را از دوران مسلمانی خویش به یادگار دارد. ولی در نگاهی عمیق تر میتوان دریافت که هر سه مورد ارتباط با دوران "میترا" دارند که پس از گذر چندین قرن، همچنان در تار و پود فرهنگ ایرانی نشسته است. ارتباط "چهار شنبه سوری" با میتراییسم و تقدس خورشید کار مشگلی نمی باشد ولی برای بزرگداشت مراسم عاشورا، بایستی که در تاریخ اساطیری خود مروری دوباره کرد
با ارزشترین سند از این دوره از تاریخ ایران، جاودان نامه ایرانیان "شاهنامه استاد توس، فردوسی" است. مطالعه این اثر ارزنده در بخش "اساطیری" آن، حکایت از سه تراژدی متفاوت مینماید که کمک بسیاری به این صحبت خواهد داشت
اولین تراژدی،"مرگ سیامک" شاهزاده ایرانی است در نبرد با دیوان که بیانگر نوع عزاداری و برخورد ما ایرانیان با مسیله مرگ میباشد
هر چند اگر فرهنگ شناسان تعریف جامع تری از این واژه داشته باشند، اجازه بدهید که "فرهنگ" را، برای شروع، مجموعه آداب و رسوم، سنت ها، باورها و اعتقادات گروهی از مردم بدانیم که در طول سالیان طولانی در مرز و بومی مشخص زندگی کرده اند. حتی اگر این فرض، همگون با تعریف جامع فرهنگ نباشد، بدون شک جای غیر قابل انکاری را در آن تعریف دارا میباشد
برای بیان منظور خویش، "فرهنگ" را به محفظه بزرگ، شفاف، و کروی تشبیه کردهام که نه تنها قابلیت انبساط دارد، بلکه شفافیت آن، امکان دیدار درون محفظه را نیز فراهم میآورد. این محفظه را سنت ها، آداب و رسوم، باورها و اعتقادات ما به شرحی که به آن خواهم پرداخت پر کرده اند. با نگاهی دقیق تر به درون جام بلور فرهنگ و وارسی اجزای سازنده آن، در مییابیم که تفاوتی شگرف این آجزا را، از نظر بافت و خصوصیت، از یکدیگر متمایز میسازد. این تمایز امکان میدهد که اجزای تشکیل دهنده فرهنگ را به دو گروه کاملا مشخص تقسیم نماییم. اگر ملاک تقسیم بندی را در درجه تاثیر و تحرک آنها بگیریم، میتوانیم گروهی را با نام "ساکن" و گروه دیگر را با تیتر
. دینامیک یا متحرک نام گذاری نماییم. لفظ "ساکن" را به آن دسته از اجزای تشکیل دهنده "فرهنگ" اطلاق میکنیم که به گونه یی مسالمت آمیز در این تنگ بلور جای میگیرند و کمتر تاثیر و تغییری در دیگر اجزای تشکیل دهنده "فرهنگ" ایجاد مینمایند. بدین ترتیب، لفظ "دینامیک یا متحرک" را بایستی در مورد آن دسته از اجزای تشکیل دهنده "فرهنگ" به کار گیریم که با وجود و مختصات خود در جام بلور فرهنگ تاثیر بسزایی در محتوای این محفظه بزرگ به وجود میآورند. با توجه به این تقسیم بندی، بیایید با هم نگاهی به جام بلورین فرهنگ خویش بیندازیم
******************************************************بدون شک، کشور ایران دارای فرهنگی چند قومی میباشد که هزاران سال است اقوام گوناگون ایرانی در خطه جغرافیایی این مرز و بوم، در اثر زندگی مسالمت آمیز در کنار هم، آن را به وجود آورده اند. هر یک از این اقوام، با به صحنه آوردن فرهنگهای منطقه یی خویش، در مجموع، فرهنگ ملی ایرانیان را ساخته اند . تفاوتهای گاه به گاه خرده فرهنگهای یک قوم ( برای مثال در نحوه برگزاری مراسم ازدواج یا نوع پوشاک) نه تنها انجام متفاوت همین مراسم را در اقوام دیگر ایرانی تهدید نکرده اند، بلکه باعث شده اند که فرهنگ ملی ایران با رنگ آمیزی بهتر و بیشتری به جهانیان عرضه گردد. به همین دلیل، برای این دسته از اجزای تشکیل دهنده "فرهنگ" اصطلاح "ساکن" را انتخاب کرده ام. زیرااین نوع از عوامل فرهنگی با وجود ساکن، سازگار، و صلح آمیز خویش در تنگ بلورین فرهنگ ایران، عطر و چاشنی مخصوص خود را اضافه مینمایند بدون اینکه از عطر و چاشنی عوامل دیگر فرهنگ بکاهند
در مثالی دیگر، اگردر بین غذاهای گوناگون ایرانی، قرمه سبزی را به عنوان غذای رسمی ایران بدانیم، نحوه متفاوت طبخ آن در مناطق مختلف کشور تنها میتواند به چشم یک تنوع فرهنگ آشپزی ایرانی مورد ملاحظه قرار گیرد. باید به خاطر داشت که هیچکدام از این روشهای پخت, روش منطقه دیگر را نقض نمی کنند و تغییر نمی دهند.
در همین زمینه، به خاطر بیاوریم زمانی را که فرهنگ پخت و پز ایرانی، با غذای جدیدی به نام "پیتزا" آشنا گشته است. مسلما پس از گذر چند سال و تجربههای متوالی، این غذا امروزه توانسته است در کنار دیگر غذاهای ایرانی قد علم کند بدون اینکه هیچگونه ارزشی را از دیگر غذاهای ایرانی بکاهد
اکنون به مثالی در زمینههای رفتاری توجه کنیم: ایرانیان مهاجر، از زمان رویارویی با فرهنگ کشور میزبان و آغاز گرامیداشت سنت هایی چون "روز شکر گذاری، کریسمس، و جشن سال نو میلادی" عملا آنها را به گنجینه فرهنگی خود افزوده اند. نکته قابل توجه اینست که این افزودگی نه تنها از ارزش و احترام روزهای ملی ایرانیان چون نوروز و مهرگان- به هیچ وجه نکاسته اند، بلکه به عنوان پدیدههای جدید فرهنگ ایرانیان مهاجر نیز در آمده اند
این خصوصیت در مورد کلیه عوامل فرهنگی صدق نمی کند و به همین دلیل گروهی از عوامل تشکیل دهنده فرهنگ را به "دینامیک یا متحرک" تشبیه نموده ام. این گروه تازه از جمله عواملی هستند که وجودشان در تنگ بلورین "فرهنگ"، باعث ایجاد تغییرات عمده و بنیادین در دیگر اجزای تشکیل دهنده "فرهنگ" میشوند. این گروه از عوامل، با سیال بودن خود، قادرند که با پر کردن کلیه خلل و فرج تنگ بلورین "فرهنگ"، رنگ مخصوص خود را به دیگر عوامل تشکیل دهنده "فرهنگ" انتقال دهند. عده ی از آنان را در خود حل کرده ونابود نمایند، عده یی را به انقباض و یا انبساط بکشانند و بطور کلی باعث ایجاد جلوه جدیدی از تنگ بلورین "فرهنگ" گردند
مثال بارز این گروه را در کل "ایده یو لوژی" میدانم که گاه بصورت فلسفههای سیاسی، گاه بصورت بینشهای اجتماعی و از همه مهم تر و تاثیر گذار تر به گونه فلسفههای "مذهبی" باعث ایجاد تغییرات اصولی در تنگ بلورین فرهنگ میشوند. البته این تاثیر هیچگاه یک طرفه نبوده و این گونه عوامل از طرف اجزای تشکیل دهنده فرهنگ نیز مورد تاثیرو تغییر قرار میگیرند
بطور کلی میتوان ادعا نمود که در فرهنگ مشرق زمین هیچ عاملی به قدرت "دین" نتوانسته است که تا این حد، رنگ جوامع شرقی را تغییر دهد. باورهای دینی یک قوم، گاه از طرز پوشش گرفته تا تغذیه و گاه از مناسبات انسانی گرفته تا نگرشهای آسمانی را مورد تاثیر قرار میدهند. به طور کلی میتوان گفت که "دین"، توانسته است ساختار فرهنگ را دگرگون نماید و خود نیز مورد تغییر عمده قرار گیرد
در تاریخ ایران، با توجه به قدمت چندین هزار ساله آن، میتوان سه مثال بارز را برای این گفتار نقل نمود . مثال اول در تاریخ اساطیری ایران است که برای اولین بار ایده لوژی بصورت "میترا یسم" به فرهنگ ایرانی معرفی شده است. ورود میترا یسم توانسته است تا تقدسهای پراکنده اقوام آریایی را به سمت و سوی مشخصی سوق دهد و چه بسا زمینه ساز تعدادی از باورهای امروز ایرانیان گردد. در چندین قرن بعد، همین فرهنگ که رنگ و جلای میترایی به خود گرفته است، این بار، با آیین "زرتشت" آشنا میگردد که پس از گذر سالیان به آمیزه یی منحصر به فرد تبدیل میشود که ترکیبی فرهنگی از باقیماندههای "میترا" و نکات قدرت "زرتشت" است . سر انجام در چهار ده قرن قبل، همین فرهنگ با "اسلام" آشنا میگردد که ابتدا بصورت "دین اسلام" به فرهنگ ایرانی معرفی میشود و سپس بصورت " مذهب اسلام که در اصل آمیزه دین وفرهنگ ایران زمین است در میآید فرهنگی که خود از آمیزه میترا و زرتشت نشات گرفته است
ایرانی امروز، شاید بدون اینکه خود بداند، فکر میکند که جشن نوروز را از دوران میترایی خود، چهار شنبه سوری را از دوران زرتشتی خود و مراسم عاشورا را از دوران مسلمانی خویش به یادگار دارد. ولی در نگاهی عمیق تر میتوان دریافت که هر سه مورد ارتباط با دوران "میترا" دارند که پس از گذر چندین قرن، همچنان در تار و پود فرهنگ ایرانی نشسته است. ارتباط "چهار شنبه سوری" با میتراییسم و تقدس خورشید کار مشگلی نمی باشد ولی برای بزرگداشت مراسم عاشورا، بایستی که در تاریخ اساطیری خود مروری دوباره کرد
با ارزشترین سند از این دوره از تاریخ ایران، جاودان نامه ایرانیان "شاهنامه استاد توس، فردوسی" است. مطالعه این اثر ارزنده در بخش "اساطیری" آن، حکایت از سه تراژدی متفاوت مینماید که کمک بسیاری به این صحبت خواهد داشت
اولین تراژدی،"مرگ سیامک" شاهزاده ایرانی است در نبرد با دیوان که بیانگر نوع عزاداری و برخورد ما ایرانیان با مسیله مرگ میباشد
چو آگه شد از مرگ فرزند، شاه
ز تیمار گیتی برو شد سیاه
فرود آمد از تخت، ویله کنان
بناخن تنش گوشت، پاره کنان
سپه سر به سر زار و گریان شدند
بر آن آتش سوگ، بریان شدند
همه جامهها کرده پیروزه رنگ
دو چشمان پر از خون و رخ، باده رنگ
برفتند با سوگواری و درد
ز درگاه کی شاه، برخاست گرد
نشستند سالی چنین سوگوار
پیام آمد از، داور کردگار
دومین تراژدی، داستان کشته شدن "سهراب" است به دست پدرش"رستم" که جدا از شیون و زاری، رسم خاک بر سر ریختن را نشان میدهد - که شاید ریشه گل بر سر مالیدن در مراسم عاشورا باشد
به مادر خبر شد که سهراب گرد
به تیغ پدر، خسته گشت و بمرد
بزد چنگ و بدرید پیراهنش
درخشان شد از لعل زیبا، تنش
همه خاک ره را به سر بر فکند
بدندان همه گوش بازو بکند
همه جامه کرده کبود و سیاه
همه خاک بر سر به جای کلاه
سومین و مهمترین تراژدی، داستان کشته شدن "سیاووش"، شاهزاده ایرانی، به فرمان "افراسیاب" است که یکی از تکان دهندهترین داستانهای حماسی است. وی که از نیکترین شخصیتهای شاهنامه است، پس از پرورش به دست رستم، به نزد پدر(کیکاووس - شاه ایران زمین) باز میگردد و مورد عشق عمیق نامادری خویش (سودابه) قرار میگیرد. سیاووش که چنین رابطه یی را بر خلاف اصول اخلاقی میداند، دست رد به سینه سودابه میزند که سر آغاز تنش خرد کننده یی برای وی میگردد. سودابه وی را نزد شاه به تجاوز به خویش متهم میسازد و رابطه پدر و پسر را به تلاطمی عجیب میکشاند. هر چند که سیاووش برای اثبات بیگناهی خویش حاضر به گذر از آتش میگردد ولی نمی تواند از افسون همیشگی "سودابه" در امان بماند و به همین دلیل، ابتدا برای دفع یک قایله مرزی داوطلب مبارزه در میدان جنگ میشود. وی با مدیریت رستم، قایله را با گرفتن گروگان از خانواده افراسیاب خاتمه میدهد بدون آنکه وارد نبرد شود. زمانی که کیکاووس از این ماجرا با خبر میگردد، سیاووش را به کشتن گروگانها وامیدارد که مورد مخالفت شدید سیاووش قرار میگیرد. سیاووش که همه راهها را برای خود بسته میبیند، سر انجام با آزاد کردن گروگانها به سر زمین افراسیاب وارد میشود تا از آن طریق برای همیشه ایران را به قصد چین ترک نماید. افراسیاب که جوانمردی سیاووش را در آزادی گروگانها میبیند شیفته شخصیت سیاووش میشود و از او میخواهد که به جای رفتن به چین در سر زمین توران اقامت نماید و دختر خود"فرنگیس" را نیز به عقد وی در میآورد. پس از گذر سالیان و نفوذ مهر و محبت سیاووش در منطقه خصوصی زندگی وی، برادر افراسیاب (گرسیوز) نفوذ و محبوبیت بیش از حد سیاووش را خطری برای افراسیاب میشمارد و با بد گوییها و حیلههای نا جوانمردانه، سر انجام افراسیاب را به کشتن سیاووش وامیدارد. این واقعه جان گداز، یک سلسله جنگ هائ خانمان سوز را بین دو ملت آغاز میکند که تا کشته شدن گرسیوز و افراسیاب ادامه مییابد. شما را به خواندن این تراژدی از زبان شیرین فردوسی دعوت مینمایم تا بتوانید به عمق هنر فردوسی بزرگ و ارجمند آشنایی بیشتری پیدا کنید
حماسه "سیاووش" بقدری در رگ و پوست فرهنگ ایرانی ریشه میدواند که تا قرنها پس از این حماسه، مراسم عزاداری به نام "سوگ سیاووش" بر گذار میشود و در دل ادبیات کلاسیک ایران با نام سوگ سیاووش مینشیند.
ایرانیان، شاید به دلیل زندگی قرنها در سیستمهای حکومتی "استبدادی"، حاکمان را "ظالم" و خود را "مظلوم" قلمداد مینمو ده اند و شاید به همین دلیل، با سیاووش که "مظلوم وار" به فرمان "افراسیاب" کشته میشود ارتباطی "احساسی" برقرار مینمایند که با شیون و زاری خود به گونه یی برای مظلومیت خویش میگریند. زمانی که واقعه "کربلا" اتفاق میافتد و سپاه اندکی - مظلوم- در مقابل سپاه عظیم یزید -ظالم- قرار میگیرند و کشته میشوند، به علت "مظلومیت" در دل ملت آشنا با این واژه، میتوانند جای مخصوصی را برای خود باز کنند تا آنجا که واقعه جانسوز آنان در گذر زمان، و طی کنشها و واکنش ها، سر انجام بتواند جانشین "سوگ سیاووش" گردد .نتیجه اینکه وجود سوگ" سیاووش" در تنگ بلور فرهنگ از یک طرف و تمایل فرهنگی ایرانیان برای ابراز تفاوت فرهنگی با اقوام عرب از طرف دیگر، باعث شده است که ایرانیان نه تنها مراسم عاشورا را گرامی بدارند بلکه آرام آرام سعی در تبدیل "دین اسلام" به " مذهب تشیع" به نمایند.. تصور "مظلومیت" خاندان "بنی هاشم" در مقابل خاندان "بنی امیه" نیز نقشی مهم بازی کرده است. البته این رابطه بعد از شاه اسماعیل صفوی و تلاش خونبارش در تبدیل کشور ایران به اکثریت "شیعه" وارد بعد کاملا سیاسی خود گشت که تشیع را نیز به دو گونه علوی و صفوی در فرهنگ ایرانی مطرح نمود.
توجه به اینکه "اسلام" فقط به صورت یک فلسفه واحد به کشورهای دیگر معرفی شده است و نه به صورت فرقه های گوناگون از جمله "شیعه" ، "سنی" ، شافعی یا حنفی" کمک مینماید به درک این نکته مهم که این تغییرات در آثر برخورد "دین" با فرهنگ حاکم بر آن سرزمین ها به صورتهای متفاوت بروز کرده است که باور آن دور از منطق نیز نمی باشد.
با توجه به آنچه تاکنون در این نوشته آمده است، فرهنگ(بخصوص در جوامع شرقی) مجموعه فراگیری است که مذهب در آن نقشی بسیار پر اهمیت را بازی میکند. مطالعه مذاهب گوناگون نشان از واحد بودن پیام اصولی آنها میدهد: تشویق انسانها به آشنایی با اصول اخلاقی و نهایتا به کار بردن این اصول در رابطه با جامعه انسانی. اشکال کار در اینجا است که "مذهب" یک پدیده "تک بعدی" نمی باشد که تنها رابطه انسان را با جهان هستی تعریف نماید، بلکه با خود آبعاد دیگری را نیز میآورد که اگر بدقت مورد توجه قرار نگیرند، چه بسا آرامش یک فرهنگ را مورد مخاطره قرار دهند. گاه به نظر میرسد که مذهب از طریق تعبیر و تفسیر های ارباب مذاهب، از روند آموزگاری و اخلاقی به یک باره به وسیله فشار و خفقان تبدیل میشود تا حدی که قبول یک مذهب با عدم قبول مذاهب دیگر همراه میگردد که خود میتواند به گونه یی چشم گیر رشد فرهنگ را- در زمینه تکامل سازنده و مثبت- به یک باره متوقف نماید. شور بختانه این نگرش سر منشا بزرگترین مشکلات انسان امروز قرار گرفته است. هر چند عبارت "احترام به مذاهب دیگر" را به تکرار میشنویم ولی واقعیت جهان امروز خلاف آن را نشان میدهد. اگر این نوع نگرش اصلاح نگردد و به صورت یک تفکر بنیادی باقی بماند، چه بسا توان آن را دارد که فرهنگ را در روند تکامل طبیعی خویش دچار بحران عظیمی نماید. اینگونه فرهنگها از رشد طبیعی خود باز خواهند ایستاد و رکود و پوسیده گی را باعث خواهند شد و این فاجعه ایست زیان بار. زیان این نوع نگرش آنگاه عمیق تر میگردد که از مرز "مذهب" خود را به دایره تفکرات دیگر انسانی میکشاند. بارها توجه کرده ایم که ارباب تفکر و روشنفکران جامعه با اینکه خود را از دایره "مذهب" بیرون میپندارند ولی این نگرش سلطه جویانه را در فلسفههای دیگری که به آن اعتقاد دارند میکشانند. آنها شاید خود متوجه نباشند که این گونه نگرش را به نوعی از "مذهب" آموخته اند.وجود دستگاه عریض و طویل "انگیزاسیون" در اروپای قرون وسطی، قتل عام مزدکیان در دوره ساسانیان، حمله به منازل اقلیتهای مذهبی بخصوص بهاییان در سالهای معاصر در ایران، و اخراج آنان از ادارات دولتی، ناشی از دید سلطه جویانه مذاهب میباشد. هر چند اگر این اعمال بوسیله یک اقلیتی انجام شده باشد و مردم عادی اینگونه اعمال را نکوهش نموده باشند ولی خطر اتفاق افتادن آنها همیشه در فرهنگهایی که در آنها "مذهب" نقش اساسی را ایفا میکند وجود دارد.مشگل اساسی اینست که "مذاهب" ، بطور کلی، با پا فشاری روی اصول خود و برتر دانستن دستورات دینی خود، لاجرم افراد خارج از دین خود را به عنوان "شهروندان درجه دوم و سوم" مینگرند که از حقوق برابر با آنان نمی توانند برخوردار باشند، و چه بسا گاه اعمال انسانی خود را هم به آنان به چشم "لطف و مهربانی" قلمداد میکنند نه به عنوان رعایت حقوق انسانی آنان. این مشگل تا چند قرن قبل در شرق و غرب وجود داشته است ولی متاسفانه باید امروز سراغ آن را بیشتر در کشورهای شرقی بگیریم . آیا انسان برای حل این معضل، چاره یی در پیش دارد؟ یا انسان اسیر فرهنگ تا آبد خواهد ماند؟ فرهنگی که خود آن را ساخته است؟. اجازه بدهید که بحث و بررسی در مورد این سوال را به بخش دوم این نوشته بسپاریم.****************************************************************************************
No comments:
Post a Comment