Friday, October 10, 2008

مقاله: راز آفرینش

گرچه برخی از فلاسفه معتقدند که خلقت انسان، بمنظور کشف "راز خلقت" انجام گرفته است ولی اگر بدقت بنگریم در خواهیم یافت که انسان – از زمان پیدایش تا امروز- در نتیجه سفری طولانی و گاه پر پیچ و خم، نه تنها موفق به کشف بخش عظیمی از راز آفرینش شده است بلکه توانسته است در ادامه این مسیر، خود را نیز بعنوان "راز بزرگ آفرینش" مطرح سازد.
بایستی برای توضیح بهتر مطلب، انسان را در ادوار مختلف تاریخ به گونه ئی تقسیم بندی نمائیم تا نگرش وی را در هر یک از این ادوار با هم مرور کنیم:
1- انسان اولیه: پس از آنکه موفق به حل مشکلات اولیه خویش گشت و دنیای تفکر را آغاز نمود، بنظر می رسد که نگاهی به "کلیت جهان" داشته است. او بیش از هر چیزانرژی فکری خود را به کار برده است تا جهان را و خلقت را – آنهم در کلیت آن – مورد مطالعه قرار دهد. برای انسان اولیه، گردش روز و شب، وقوع طوفان وباران و زلزله و آتشفشان و مساله مرگ از اعجاب انگیز ترین پدیده های حیات به شمار می رفته اند. ولی از آنجا که دانش اولیه وی، قادر به حل این پیچیدگی نبوده است، به ناچار با آفریدن اساطیر و خرافات سعی نموده است که حداقل خود را از این تفکر برهاند. انسان اولیه با بوجود آوردن فرشته ها و خدایان گوناگون، آنان را مسئول و گرداننده پدیده های متفاوت حیات دانسته است. او خشم خدای طوفان را که قادر بوده است تمام داشته های زمینی وی را در چشم بهمزدنی نابودکند به گناهی مربوط میدانسته است که از وی سرزده است. انسان اولیه با انجام قربانی های بی شمار و مراسم رقص و پایکوبی و دعاهای گوناگون سعی نموده است که خشم خدای طوفان را کاهش بخشیده و آن را در نهایت به مهر خدای آفتاب تبدیل نماید. بنظر می رسد که اینگونه نگرش توانسته است که قرنها، انسان اولیه را در آرامشی نسبی قرار دهد. نگاهی به سنگ نوشته های گوناگون و آثار تاریخی متعدد دلیلی بر این نوع نگرش و آرامش می باشد.
2- انسان دیروز: وارث این آرامش گشت ولی در این آرامش سکنی نگزید. وی با بهره گیری از نیروی خرد و با پیدایش آثار اولیه علم و دانش، سفر انسان اولیه را ادامه داد با این تفاوت که بجای نگرش به "کلیت آفرینش" به شناسائی "جزئیات خلقت" روی آورد. بهمین دلیل است که امروزه ما با دست آوردهای عظیم و ارزشمندی در جهان روبرو هستیم. انسان دیروز با اتکاء به قدرت تفکر و خلاقیت خویش، عناصر متفاوت طبیعت از فلز و شبه فلز و غیر فلز را یکی پس از دیگری شناسائی و نامگذاری نمود. میکرب ها، ویروس ها، باکتری ها و طرق مختلف مبارزه با آنان را کشف کرد. راز گردش اقمار را با کشف نیروی جاذبه تعریف نمود. با پیشبرد تکنولوژی، پرواز را ممکن ساخت. با تعمق در ساختمان عناصر طبیعت به نیروی عظیم اتم آشنا گشت. با بدست آوردن حکمت عقلی راز برابری انسانها را مطرح ساخت و بالاخره با مدون ساختن حکومت قانون شکل و ساختار جامعه متمدن را به ارمغان آورد و تمدن انسانی را به حدی غیر قابل تصور ارتقاء داد تا جائی که انسان امروز می تواند با فشار یک دکمه جهان خود را نیز نابود سازد ولی در همین احوال با یک حرکت جمعی قدرت تبدیل جهان را به بهشتی برین دارا باشد. بعبارت دیگر انسان دیروز با بهره گیری از خرد و دانش خویش جزئیات آفرینش را مورد بررسی قرار داد و ادامه سفر را به نسل بعد از خود واگذار نمود.
3- انسان امروز: با بهره گیری از دانش انسان دیروز به آگاهی عظیمی دست یافت و وارد مسیر تازه ئی از این سفر شگفت انگیز گشته است. سفری که اگر بطور کامل به انجام برسد میتواند شکل و شمایل حیات را دگرگون سازد. انسان امروز، در ادامه سفر انسان دیروز، که از" کل به جزء" در حرکت بود، در حال حرکتی در جهت معکوس از جزء به کل می باشد. انسان امروز می کوشد که مساله میلیونها سال قبل (شگفتی در کلیت جهان) را دوباره به روی میز مطالعه قرار دهد و این بار با نگاهی علمی و انسانی به شناسائی راز آفرینش بنشیند. در این راستا، طبیعی بنظر می رسد که اسطوره ها یکی پس از دیگری از سطح جامعه راهی کتابهای تاریخ گردند و در موزه های انسان شناسی جای گیرند. خرافات یکسره به دور ریخته شوند و فرشتگان و خدایان و رسولان هر یک به جای واقعی خویش بنشینند.
برای انسان امروز، گردش روز و شب و وقوع پدیده های متفاوت طبیعی دیگر نه به گونه یک راز یا معما بلکه به عنوان یک فعل و انفعال علمی قابل تعریف است و بهمین دلیل میتوان ادعا کرد که انسان، در سفری به درازای تاریخ انسانی، بالاخره قادر شده است که کاشف راز خلقت شود و نظر آندسته از فلاسفه که آفرینش وی را برای کشف راز خلقت میدانستند تامین نماید. ما نیز میتوانیم این سفر را با همین سرانجام به پایان برسانیم ولی متاسفانه مساله بهمین ساد گی تمام نمی شود و در همین جا است که انسان با راز بزرگ تری در آفرینش روبرو می شود و این راز چیزی بجز "خود انسان" نیست. برای بیان بهتر بایستی این سئوال بزرگ و مهم را در ذهن خود مطرح سازیم که اگر انسان با اتکاء به علم و دانش می تواند راز هستی را تعریف نماید پس باید قادر باشد که اسطوره ها، خرافه ها،خدایان و بت های گوناگون را نیز با نگاهی علمی از سر راه خود بردارد و بر اساس حکمت عقلی دست به ساختار جهانی بزند که بر اساس عدالت اجتماعی و احترام انسانی استوار باشد. در اینصورت زندگی انسان امروزی در قرن بیست و یکم می بایست بر اصول اخلاق انسانی و تساوی حقوق مدنی باشد. آیا چنین است؟ اگر چنین است پس صدای تکه تکه شدن انسانها در گوشه و کنار جهان بدست انسانهای دیگر چیست؟ این تنفری که انسانها را بخاطر داشتن عقیده و مرام و مذهب متفاوت به جان یکدیگر می اندازد از کجا ناشی می شود؟ آیا می توان بیان داشت که انسان به علم و دانش متکی گشت تا جهان بیرون از خود را شناسائی نماید ولی از بکار بردن این دانش برای شناسائی جهان درون خویش عاجز مانده است؟ آیا منطقی است که بگوئیم سرانجام سفری که انسان از قرنها قبل شروع کرده است در نهایت نه به بیرون از وجود انسان بلکه به درون انسان راه خواهد یافت؟ نگاهی گذرا به کوهی از آثار ادبی و هنری در سراسر جهان دقیقا خبر از این درون پیچیده انسانی میدهند که بسیاری از متفکرین را به سوئی سوق داده است که انسان را بزرگترین راز خلقت بدانند.
باید باور کنیم که درون انسان انباشته از معجونی اعتقادات است که هر یک به دلیلی روانی – عاطفی در وی جای گرفته اند. برای برخی از این اعتقادات حتی دلیل و مدرکی هم ندارد. شاید لازم است در این حال و هوای بهاری، طبق سنت قدیمی ایرانی، به خانه تکانی قبل از نوروز بپردازیم و این بار با شهامت – شجاعت و آگاهی درون خود را گردگیری کنیم. اضافه ها و دست پاگیرها و به درد نخورها را دور بیندازیم. به پایه های یک تفکر سالم انسانی در درون خود قدرت بخشیم و صدای تازه خود را در صدای انسانهای دیگر درآمیزیم. جهان ما خوشبختانه خالی از این صداها نیست فقط شاید جای صدای ما در میان آنها خالی است. جای خالی خود را با حضور خود پر کنیم تا معنای خجسته بودن بهاران را به درستی دریابیم.

انسان، از زمان پیدایش تا امروز- در نتیجه سفری طولانی و گاه پر پیچ و خم، نه تنها موفق به کشف بخش عظیمی از راز افرینش شده است بلکه توانسته است در ادامه این مسیر، خود را نیز بعنوان "راز بزرگ آفرینش" مطرح سازد

انسان امروز، در ادامه سفر انسان دیروز که از "کل به جزء" در حرکت بود، در حال حرکتی در جهت معکوس از جزء به کل می باشد

انسان اولیه با بوجود آوردن فرشته ها و خدایان گوناگون، آنان را مسئول و گرداننده پدیده های متفاوت حیات دانسته است

راز بزرگ آفرینش چیزی بجز "خود انسان" نیست

سرانجام سفری که انسان از قرنها قبل شروع کرده است در نهایت نه به بیرون از وجود انسان بلکه به درون انسان راه پیدا خواهد کرد
این تنفری که انسانها را بخاطر داشتن عقیده و مرام و مذهب متفاوت به جان یکدیگر می اندازد از کجا ناشی می شود؟

No comments: