Sunday, October 12, 2008

شعر: طلوع

گل چو به سبزه آرميد
حالت خنده ترا در دل من ترانه کرد
نور شفق چو بردميد
خرمن گيسوی ترا بر سر شانه / شانه کرد
نيزه تيز دست توچون که به چشم راز دار شب نشست
رنگ حنای روز رادر تن کاسه صبور کوه ها روانه کرد
نغمه بلبلان دميد
رنگ ستارگان پريد
چشم تو باز شد ز خواب و دل بيقرار من نشانه کرد
بارش رنگ و نور ها
پرده شب دريد و باز
نور حيات و زندگی
لاله داغدار راقبله شاعرانه کرد
شوق دوباره ديدنت
در تن خيس سبزه ها
گردش و چرخش آفريد
نور سفيد خنده ات
هر دل عاشقانه رامست می شبانه کرد

تا تو برآئی و نسيم
باز به مهر و دوستی
دست به زلف شب کشد
ديده بی قرار من
بهر دوباره ديدنت
پرده شب بهانه کرد
اکتبر۹۸

No comments: